مصمم شدم که اسمورف واقعی کنم. تا آنجای کار پی برده بودم که او ضخصیتی چند بعدی دارد. در واقع نسبت به محیط رنگ عوض می کرد و گاهی سیمایی سرد و بی روح و گاه چهره ای متفاوت و پرحرارت از خود بروز می داد. کم کم داشت از این بازی خوشم می آمد. شخصا اسمورف را به دور از هرگونه شور و احساسی نظاره می کردم. پیشداوری اولیه که عملا به سود او بود، حالا به کنجکاوی صرف تبدیل شده بود. با این حال من هیجانی را تجربه می کردم که برایم تازگی داشت.
برگرفته از متن کتاب
0 نظر