ترجمه غبرایی از رمان خالد حسینی اینگونه آغاز میشود: «خب قصه میخواهید، من برایتان میگویم اما فقط یکی، هیچکدامتان از من بیشتر نخواهید. دیر وقت است و فردا سفری دراز در پیش داریم . آدم ها می آیند و می روند هر کدام با روایتی و در زمانی.شاید بتوان گفت کتاب قهرمان مشخصی ندارد و همه قهرمان داستان خودشانند. صفحات اول کتاب از عبدالله و پری میگوید خواهر و برادری که فقر آنها را از هم جدا می کند و بعد یکی یکی بقیه وارد می شوند. پروانه ،نبی، ادریس ، ....... ،کسانی که به نوعی به پری و عبدالله مرتبطند.و همه ی اینها می شوند قهرمان روایت خودشان. یکی در افغانستان است ،دیگری در فرانسه و یکی دیگر در آمریکا. آدم هایی که چالش های ذهنی اشان همچون زندگی شان پیش روی خواننده است
0 نظر