روزی فردریک کبیر امپراتور روس، در اطراف برلین قدم میزد که با مرد بسیار پیری که مثل شاخ شمشاد از جهت مخالف می آمد و روبرو شد
فردریک از تبعه خود پرسید: تو کیستی؟
پیرمرد پاسخ داد: من یک شاه هستم.
فردریک خندید و گفت: یک شاه، قلمرو سلطنت تو کجاست؟ پیرمرد مغرور پاسخ داد: خودم، هر یک از ما سلطان و شاه زندگی خود هستیم.
قبل از مدیریت بر خانه، سازمان یا اداره و جامعه بر خود مدیریت کنیم و مدیر خود باشیم. رهبران نمی توانند تا وقتی از پس خودشان برنیامده اند از پس دیگران بر آیند.
0 نظر