از متن کتاب:
اگر چیزی بیش از حد واضح و آشکار بهنظر میرسد، اگر عملی به ظاهر از منطق سادهای پیروی میکند، معمولا انگیزههای پیچیدهای پشت سر آن هست.معرفی کتاب:
کتاب "تونل"(1948) اثر "ارنستو ساباتو"(1911-2011) رمانی است روانشناختی و فلسفی که به کاوش در لایههای پنهان یک ذهن بیمار و منزوی میپردازد. کاوشی در اعماق احساساتی نظیر حسادت، غرور، خودخواهی و تمامیتخواهی که قادر به آسیب رساندن به زندگی خود و دیگران است. روایتی هولناک از ذهنی آشفته و شلوغ.داستان کتاب:
"تونل" با اعتراف "خوآن پابلو کاستل" به قتل "ماریا ایریبارنه" در سلول انفرادی آغاز میشود. "کاستل" هنرمندی است که معتقد است کسی قادر به درک آثار نیست. او طی سالها و در نتیجه عدم درک متقابل در برابر جامعه به فردی منزوی تبدیل شده که از جامعه نفرت دارد و علیرغم زندگی در اجتماع در جهانی عاری از انسان زندگی میکند. تمام اینها تا روزی است که او متوجه حضور زنی در نمایشگاه آثارش میشود که در مقابل تابلویی خیره ایستاده و مشغول تماشای آن است. "کاستل" میاندیشد که او اولین کسی است که قادر به درک آثارش شدهاست. از آن روز فکر "کاستل" به طرز بیمارگونهای مشغول آن زن میشود؛ تا اینکه مجددا و به شکلی اتفاقی موفق به دیدار مجدد با او میشود. از این زمان "کاستل" علاقهای به "ماریا" در خود حس میکند؛ علاقهای که خاص اندیشه بیمارگونه "کاستل" است و میاندیشد که علاقه "ماریا" نیز همچون اوست و هر دو به شکلی یکسان میاندیشند؛ اما آنچه برای "کاستل" غیر قابل تحمل است، همسر "ماریا" است. در حالی که "کاستل" فردی جاهطلب است و حاضر به تقسیم هیچچیز با دیگران نیست و پر واضح است که این در ارتباط با کسی که دوستش دارد رنگ شدیدتری به خود میگیرد.مقایسه و تحلیل:
برخی منتقدین "تونل" را اثری اگزیستانسیالیستی دانستهاند و شخصیت "کاستل" را با شخصیتهای رمانهای "آلبرکامو" قیاس کردهاند؛ و برای این قیاس خود به برشمردن ویژگیهایی چون انزوا و تعارض و تضاد با جامعه اشارهکردهاند. آنچه انزوا شمرده میشود و سبب قیاس کاستل با شخصیتهای خلق شده به قلم کامو میشود را باید دقیقتر مورد بررسی قرار داد. منزویترین شخصیت در آثار "کامو"، به نظر "مورسو" در کتاب "بیگانه" است. اما آنچه حائز اهمیت است اینکه، انزوای "کاستل" انزوایی بیمارگونه است، هر چند که انزوای او نیز همچون "مورسو" در نتیجه تضاد و عدم همخوانی عقاید او با جامعه میباشد؛ اما انزوای "مورسو" را نباید حالتی از بیماری توصیف کرد؛ انزوای او منجر به پوچی و انصراف او از جامعه و غرق شدن هر چه بیشترش در زندگی شخصی خود میشود؛ اگر هم در خود کتاب به ناهنجار بودن "مورسو" استدلال میشود، باید توجه به ریشه این استدلال غلط از جانب دیگر شخصیتها داشت. استدلالهایی که جز در تعارض هنجارها و سنتهای متضاد با خواست شخصی "مورسو" و در نتیجه رفتار متفاوت او ریشه نداشت. به همین دلیل است که نمیتوان شخصیت "کاستل" و "مورسو" را یکسان پنداشت.
0 نظر