نویسنده این کتاب برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1920 است . این رمان، داستان فلاکت یک نویسنده است. در «گرسنه» شاهد پرسه زدن مردی در کوچه و خیابان های شهر اسلو هستیم، مردی که با کمترین چیزی سیر می شود، به نوشتن و پیدا کردن جایی برای خوابیدن مشغول است، به اطرافش نگاه می کند و با لحن طنز و ساده اش با خودش حرف می زند و بعد از گرسنه شدن، دوباره به دنبال غذا می گردد. بعد از آن با کامل کردن نوشته هایش می خواهد پولی به دست بیاورد تا بتواند زنده بماند. راوی رمان گرسنه که با پرسه زدنش در شهر اسلو همیشه با چند نفر خاص مواجه می شود، هیچ وقت از نگاه دیگران خارج نیست و دائم خودش را زیر ذره بین آدم های اطرافش می بیند و به دنبال چاره یی است که خودش را برای آنها موجه جلوه دهد. او که حتی در اوج گرسنگی و فقر حاضر می شود لباس هایش را گرو بگذارد تا برای پیرمردی که از او طلب پول کرده پولی فراهم کند، دائم باید برای رفتارش و حضورش در مقابل دیگران جوابگو باشد. در واقع حضور دیگران دلیلی می شود تا او به اعماق وجود خود برود و خود را از احساس گناهی مبهم تبرئه کند.
0 نظر