سالی نیست که من سفری به خارج نکنم. کجای دنیاست که زیر پا نگذاشته باشم، مثلا روزنامهنویس هستم. با این کارت تمام درها به روی آدم باز است. هر بار که سری به مرکز اروپا میزنم از دوستم دیدن میکنم. ما در قطار مونیخ-زالسبورگ با هم آشنا شدم . در دستش «لطائفالطوائف» بود. فهمیدم که ایرانیست. سر صحبت را با او باز کردم. حالا پانزده سال و بلکه بیشتر از آن تاریخ میگذرد. نه او پرسید که من کیستم و چهکارهام و نه من از او. از همین اخلاقشم خوشم آمد که کنجکاو نبود و بیخودی نمیخواست ته و توی کار کسی را درآورد. اول اسم آدم را میپرسند بعد میخواهند بدانند که مثلا بنده ثروت خودم را از کجا اوردهام. امان از وقتی که بفهمند آدم تصدیق ششم ابتدایی را هم زورکی گرفته است...
0 نظر