پس در نقطه جدا شدن از سلوک،خود را در کنار برکه دمون یافتم،در حلقه یاران و ندیمان یس تا مکر بتوانیم او را باز یابم در کلمه،در کلمات...کلمات،گیرم که شاعر در کلام نگنجد،اما جبر حاکم بر زندگی او و تغییر و دگرگون شدن او،و سرانجام بود کاری او که خواست بگنجد!و گنجید؛و داستان آن مادیان سرخ یال این همزاد سلوک همین را میخواهد بگوید:چه بودن و چگونه شدن و پایان کار خود را در جبر-و به اختیار چه گونه رقم زدن!
0 نظر