در این نوشتار نسبتاً کوتاه که میتوان آن را مقدمهای انتقادی بر تاریخ عکاسی ایران در نظر گرفت؛ من میکوشم که به جای تاریخ صرف عکاسی، تاریخ گفتمانی (گفتمان-های مسلط) عکاسی ایران را بررسی و حدود و ثغور این گفتمانها را در سیر تاریخ مشخص نمایم و البته شکلگیری و تغییر شکل آنها را نیز معلل و مستدل نمایم. از این منظر، هر قطعه عکس به مثابهی نوعی کنش گفتمانی محسوب میشود که در شبکهای از کنشها معنای خاص خود را میگیرد. مهم این نیست که این کنش از چه کسی و در کجای تاریخ سر بزند؛ یک شاه قاجار باشد یا که یک شهروند طبقهی متوسط شهری دورهی پهلوی، یک کارگر یا یک روستایی ساده که به زور تن به تصویر داده است؛ یک هنرمند عکاس یا جوانی پرشور و هیجان که اکنون آزادانه عکس خود را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد؛ بلکه مهمتر آن است که چگونه این کنشها با یکدیگر رابطه دارند و به شگل گفتمانی به یکدیگر مرتبط شدهاند؛ آنهم در یک رابطه با همبستگی و هماهنگی بالا در طول تاریخ.
0 نظر