این نمایشنامهها حدود نیمقرن پیش نوشته شده. من هیچکدام از اسطورهها را بهطور مستقیم در این نمایشنامهها مطرح نکردهام. فقط برخی شخصیتهای تاریخی، آنهم بهگونهای نمادین، مطرح شدهاند. نماد جاری و همهزمانی است. من با یک رویکرد تراژیک به انسان و اسارت او زیر چرخهای سرنوشت این کار را نوشتهام. تمام تصاویر ذهنی من حاکی از دردی عمیق بود نسبت به انسان، و بر خودم و بر او دل میسوزاندم. شاهخاتون سلطنت خود را دارای فرّه ایزدی میداند شاید بههمین دلیل در زمین فرو میرود، اما سلالهش باقی میماند، کرکسبچه، که قلب شاهِ قبل از مادرش را نیز میخورد. بههرحال اسطوره، تاریخ و زمانِ حال در پی همدیگر میآیند، و ما آدمها یادمان میرود که تا کرونوس هست ما هستیم و بودهایم.
0 نظر