هیچوقت چیزی با این مضمون نمینویسم که مسیر موفقیت زنجیرهای از تجربیات مثبت یا سرورآمیز است، که اگر تمام کارها را درست انجام بدهید، همهچیز درست میشود. خیلی وقتها اینطور نیست؛ بارهاوبارها دچار شکستهای فاجعهبار میشوید. این بخشی از پیگیری و دستیابی به اهداف بلندپروازانه است. همچنین یکی از درسهای عمیقی است که در دورهی کاریام آموختهام، اینکه حتی وقتی سازمانی پر از افراد مستعد دارید هم پیروزی همیشه در اختیارتان نیست. پیروزی چیزی مثل جیوه است: گذرا و گریزان، چیزی نیست که بتوانید، حتی در بهترین شرایط، آنرا فرا بخوانید. مسیر پیروزیتان، تقریباً همیشه، از جایی میگذرد که به آن «شکست» میگویند. هیچ تضمین و فرمول نهاییای برای موفقیت وجود ندارد.
بااینحال، رهبر مصمم و کاردان درک میکند که راهکارهای متعددی برای افزایش احتمال موفقیت وجود دارد و همهچیز به همین خلاصه میشود: تلاش هوشمندانه و بیوقفه برای یافتن راهحلهایی که احتمال موفقیتتان را در محیط رقابتی افزایش دهند. وقتی اینطور عمل کنید، امتیاز خودش به دست میآید.
از متن کتاب
موضوع اصلیامتیاز خودش به دست میآیدفوتبال امریکایی نیست. این است که چطور با آدمها رفتار کنیم. چطور بهترین عملکرد را در اطرافیانمان برانگیزیم و چطور رهبری مؤثر باشیم. خوشحال و سپاسگزارم که کتابی دربارهی نگرش بیل والش در رهبری اکنون در دسترس است و میتواند الهامبخش رهبران بیشماری در آینده باشد.
کن بلانچارد، همنویسندهی مجموعهی مدیر یکدقیقهای و رهبری در سطح برتر
0 نظر