تاریخ تجدد، تاریخی بهکلی متفاوت از تاریخهای قدیم است. این تاریخ، زمان به قدرت رسیدن انسان و سعی در ساختن جهان و سپس خلع او از قدرت و محو شدنش در فضای سلطنت تکنیک است. این تنها تاریخی است که آدمی در آن با دعوی دایرمداری کار جهان و سودای قدرت خدایی، راهی تازه گشوده و در طی پانصد سال، جهانی ساخته است که اکنون دیگر به حکم و فرمانش وقعی نمیگذارد. جهانی که در طی پانصد سال اخیر ساخته شده است، دیگر به خواست و صلاح زندگی آدمی کاری ندارد و بیاعتنا به آن سر خویش گرفته، به راهی میرود که هیچکس از مقصدش خبر ندارد. حادثۀ مهم قرن اخیر، پدید آمدن وضعی خاص در حاشیۀ جهان جدید است که «جهان توسعهنیافته» نام دارد. تعبیر «جهان» توسعهنیافته چندان مناسب نیست. زیرا، وضع توسعهنیافتگی، نظمی را که یک جهان باید داشته باشد، ندارد. این وضع، از یک جهت به جهان جدید و از لحاظ دیگر با جهان قدیم شباهتها دارد. اما، تفاوتش با این هر دو، تفاوتی اساسی است. وضع توسعهنیافتگی وضع بیتاریخی است. اکنون بیتاریخیِ بسیاری از اقوام قدیم و پریشانی فهم و درک آنها با پایان تاریخ جدید و خسوف خرد آن مقارن شده است. به این جهت، درسآموزی از تجدد دشوار شده و تقلید، دستور عمل شده است. دفتری که در دست دارید گزارش وضع جهانی است که در پایان تاریخ خود قرار دارد. بخشی از این جهان، آغاز و دوران تحول و پایان تاریخ خود را آزموده است. اما بخش دیگر، از زمان و دوران تحول چندان خبری ندارد و دوران پایانی، یعنی دوران سلطنت تکنیک را تمام تاریخ جدید و کمال آن میانگارد و به قهر آن تسلیم شده است، هر چند که از این تسلیم نیز خبر ندارد.
0 نظر