نظریه های مختلف بدن را به شیوه هایی متخالف تعریف کردند و برایش خصال کارکردها و نقش هایی متعارض قائل شدند بدن برای نظریه پردازان فرهنگ مصرفی، پدیده ای تصنعی و نشان گذار ارزش تجاری بود، سوژه تب آلودگی های صنعت مد برای فمینیست ها یک پندار ایدئولوژیک از نعش و فیزیولوژی که انقیاد زنان را توجیه می کرد برای تحلیل گران مفهوم حکومت مندی، ابژه ای منفعل در مواجهه با سبک های متغیر کنترل برای نظریه پردازان «سایبورگ»، لمحهای محو گذرا و ناپایدار از فرهنگ پیشا فناورانه و برای نظریه پردازان کنشگر شبکه فاعلی بود میان دیگر فاعل ها و در زنجیره ای از هم نشینی ها بر چنین زمینه ای، «بدن» به یکی ازنا استوارترین و مناقشه انگیزترین مفاهیم در علوم اجتماعی بدل شد، مفهومی که تحلیلش، نزاعی فکری بر سر مدعیاتی همچون پساساختارگرایی و پسامدرنیزم ،پدیدارشناسی فمینیسم، جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی و نظریه های نوظهور برانگیخت.
0 نظر