بندها

کد شناسه :153358
10% OFF
بندها

اگر یادت رفته، آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم. می‌دانم که زمانی از این بابت خوشحال بودی ولی حالا شده اسباب ناراحتی‌ات. می‌دانم خودت را به آن راه می‌زنی انگار که وجود ندارم، و هیچ‌وقت هم وجود نداشته‌ام، چون که نمی‌خواهی وجهه‌ات جلو آدم‌های باکلاسی که باهاشان نشست‌و‌برخاست می‌کنی خراب شود. می‌دانم زندگی معمولی در نظرت احمقانه است، این‌که مجبور باشی سر وقت برای شام به خانه بیایی، و به جای هر کسی که عشقت می‌کشد با من بخوابی، می‌دانم خجالت می‌کشی که بگویی راستش من زن دارم؛ روز 11 اکتبر 1962، در بیست‌و دوسالگی، ازدواج کرده‌ام؛ در کلیسای محله‌ی استلا جلوی کشیش بله گفته‌ام، و با عشق هم این کار را کردم، کسی مجبورم نکرده بود؛ ببینید، من مسئولیت‌هایی دارم، و اگر امثال شماها نمی‌دانید مسئولیت یعنی چی، یعنی آدم‌های کوته‌فکری هستید. فکر نکن نمی‌دانم، می‌دانم. ولی چه دلت بخواهد چه نخواهد، واقعیت سر جای خودش است: من زنت هستم و تو هم شوهرمی. دوازده سال است که ازدواج کرده‌ایم.
▪️دومنیکو استارنونه، نویسنده‌ی سرشناس ایتالیایی، حالا به لطف ترجمه‌ی انگلیسی بندها به قلم جومپا لاهیری به شهرتی جهانی رسیده است.
استارنونه در سیزدهمین رمانش، بندها، از زندگی مشترک واندا و آلدو می‌نویسد که مثل باقی زندگی‌های مشترک سختی‌ها، تنش‌ها و ملال‌های خودش را داشته. حالا پس از چند دهه، زخم‌های گذشته انگار بهبود یافته و این زوج جان سالم به در برده‌اند. اما اگر از نزدیک‌تر نگاه کنیم شاید ترک‌هایی را ببینیم که ما را یاد چینی‌های بندزده بیندازد...
استارنونه‌ی که برنده‌ی جایزه معتبر استرگا در ایتالیا شده، در بندها از پابندی و وابستگی، عشق و رابطه‌ می‌نویسد، و پیامدهای اجتناب‌ناپذیرِ کارهایی را که در زندگی عاطفی و خانوادگیِ خود می‌کنیم بی‌رحمانه پیش چشم‌مان می‌گذارد. 

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر