از متن کتاب:
هیچ خبری، تکان دهندهتر از خبر ماه بعد نیست.معرفی کتاب:
کتاب "کسی به سرهنگ نامه نمینویسد"(1961)، اثر "گابریل گارسیا مارکز"(1927-2014)، برنده جایزه نوبل ادبیات(1982)، رمانیست پیرامون انتظار جانفرسایی که امید فردایی بهتر را آبستن است. تلاشی جانکاه در تلاطم زندگی، دست به گریبان با فقر، مرگ و ناخوشی از خلال روایت داستان سرهنگی بازنشسته.داستان کتاب:
کتاب "کسی به سرهنگ نامه نمینویسد" روایت داستان سرهنگ بازنشستهایست که سالهاست در انتظار حقوق بازنشستگی و پاداشیست که دولت در قبال حضور او در جنگی قدیمی متعهد شده است؛ اما پس از گذشت سالها گویا هیچ تعهد و پاداشی در کار نبوده و نخواهد بود. اما سرهنگ که هر ماه سختتر از ماه پیش و هر هفته و هر روز سختتر از هفته و روز قبل دست به گریبان فقر است، راهی جز امید به فردایی بهتر و پرداخت پاداشش از جانب دولت ندارد. البته راه دیگر هر چند موقتی فروش خروسیست که از پسر تازه به قتل رسیدهاش توسط حکومت به یادگار مانده است. سرهنگ اما بر خلاف همسرش راضی به فروش آن تنها یادگار فرزندش نیست و قصد پرورش آن خروس و شرکت دادن او در مسابقه هر ساله را دارد. اما زندگی چنان سخت در گذر است که سرهنگ مردد میان حفظ یادگار فرزندش و حفظ جان خودش مانده است. مرگ به دلیل گرسنگی حکایتیست در سرزمینی که هیچکس به مرگ طبیعی در آن نمیمیرد.مقایسه و تحلیل:
جهانی که "مارکز" در این اثر ترسیم میکند، ملغمه آشفته و ناخوشایند و نابسامانی از چالشهایی اجتماعی و سیاسی با زندگی شخصیست. البته اگر این آشفتگیها و نابسامانیهایی که زندگی هر شخص را به نوعی تهدید میکند را نشات گرفته از سیاست و جامعه دچار بحران ندانیم. آنچه "مارکز" ترسیم کرده جامعهایست که مرگ طبیعی در آن به امر غریبی بدل میشود. فقر و افسردگی چنان در خانهها ریشه میدواند که زندگی رنگی از مرگ به خود میگیرد و انسان چنان پاکباخته به جنگ با مصائب برمیخیزد که جز زنده ماندن هیچ امید و هدفی ندارد. و این جنگ هر روزه گویی هیچ ارتباطی به حکومت نداشته و نخواهد داشت و در این میان تنها ارمغان حکومت به مردم، امید و آرزویی واهی برای فردایی سیاهتر از امروز است.
"مارکز" این اثرش را چنان بااهمیت میداند که گفته بود: من باید "صد سال تنهایی" را می نوشتم تا افراد به خواندن این اثر ترغیب شوند.
0 نظر