گوردن کومستاک شاعر خودخوانده ضدسرمایهداری، برای دهنکجی به خداوندگار پول، زندگی فقیرانهای در پیش میگیرد. با کلهشقی تمام و در میان آه و افسوسهای دوستانش، یکی پس از دیگری شغلهای خوب را از دست میدهد. اما در این بین، گوردن روی نیروی عشق و توان آن برای بازگرداندنش به جریان زندگی، حساب نکرده بود. سقوط خودخواسته او در ورطه فقر روحش را میخورد و او را به یک هستی رقتبار و منزوی سوق میدهد، آنقدر که دیگر احترامی برای خویش قائل نیست و توان نوشتن را هم از دست میدهد. او پیوندهایش را با دنیای بیرون قطع میکند و حالا فقط رُزمری همیشه وفادار با آن حس عشق و امنیتی که با خود دارد، میتواند او را نجات دهد...
جرج اُرول بهخوبی آگاه بود که فرقههای سیاسی اغلب حاصل عقلانی کردن مسائل احساسی است. در این کتاب او با بینش عمیق و حس طنز، مردی را در طی فرآیند بالغ شدن به تصویر میکشد.
0 نظر